مدت یکصد و هفتاد میلیون سال دایناسورها بر روی کره زمین حکمرانی میکردند و بناگاه شصت و پنج میلیون سال پیش بر اثر اتفاقی همگی آنها بسرعت از روی زمین محو شدند. علت چه میتوانسته بوده باشد؟
پنج فرضیه در این زمینه وجود دارند که با هم به آنها نظری می افکنیم.
گروه نخست فرضیه پردازانی هستند که معتقدند بر اثر برخورد شهاب بسیار بزرگی با کره زمین در منطقه کشور مکزیک، نخست انفجاری بوقوع پیوست و در پی آن امواج حرارتی سهمگینی حاصل گشتند. پس از آن گرد و غبار حاصل از برخورد شهاب با زمین و نیز انفجار متعاقب آن باعث گشتند تا مدتها آسمان تیره و تار باقی ماند و نور خورشید بزمین نرسد. نتیجه این کنش بوران و برودت زیاد و یخبندان بود. همه اینها دست بدست هم دادند و نسل دایناسورها را در کوتاه مدت از روی زمین برداشتند.
طرفداران فرضیه دوم به شرایط مشابهی که بر روی زمین حکم راند معتقد هستند اما میگویند که این زنجیره از کنشها و واکنشهای طبیعت نه براثر برخورد شهاب با زمین بلکه بر اثر فعال گشتن همزمان آتشفشانهای فراوان بر روی کره زمین بوده است. نتیجه نیز همانند فرضیه نخست، تار گشتن آسمان و فرارسیدن ناگهانی عصر یخبندان برای حیواناتی بود که آمادگی پذیرش این تحولات را با این سرعت نداشتند و نتوانستند عکس العمل طبیعی مناسبی در برابرش انجام دهند.
اما گروه سوم میگوید علت بسیار کوچکتر از آنی هست که صحبتش رفت. آنها معتقدند که نوعی میکرو ارگانیسم باعث نابودی دستجمعی دایناسورها گشته است و شاهدی که بر این مدعای خویش میآورند همانا نتایج تحقیقاتی است که جیمز کاستل و جان راجرز از دانشگاه کلمسون بتازگی بر روی نوعی از فسیل دایناسور انجام گردیده که طبق آن وجود نوعی باکتری را بر روی بازمانده استخوانهای فسیل شده یکی از دایناسورها مشخص میکند. زمان پیدایش و پیشرفت گسترده این میکروارگان بر روی زمین که سیانوباکتری (نوعی باکتری که کنار جاهای دیگر در انواع بخصوص و خطرناکی از برخی جلبکهای دریایی بفراوانی یافت میشود) نام دارد با تاریخ نابودی دستجمعی دایناسورها یکسان است. کاستل و راجرز همچنان معتقدند که این میکروارگان در کنار پدیده های دیگری همچون شهاب (فرضیه نخست) و یا فوران همزمان آتشفشانها (فرضیه دوم) قادر گشته که کار نابودی دایناسورها را یکسره کند.
گروه چهار معتقد است که زیاد شدن تعداد دایناسورها باعث کم گشتن نباتات بر روی زمین شد. این کم گشتن نباتات به مرگ دایناسورهای گیاهخوار منتهی گردید و با از بین رفتن اینان دایناسورهای گوشتخوار نیز دیگر چیزی برای خوردن نیافتند و بدینصورت همگی از بین رفتند. بهمین سادگی.
گروه پنجم و آخر تقصیر را بگردن دایناسورهای گوشتخوار شبیخون زن میگذارد که شبها به لانه دیگر دایناسورها حمله میکردند و بیشترین تلفات را بر فرزندان اینان وارد میآوردند بطوریکه بناگاه دایناسور کوچکی دیگر وجود نداشت و دایناسورهای پیرتر نیز عقیم گشته بودند و تولید مثل نمیتوانستند بکنند.
این پنج فرضیه ای بود که جراید اروپا از آن نوشته بودند. من میان برخی از این تئوریها و سرنوشت برخی از گروههای انسانی تشابهاتی را دیدم.
No comments:
Post a Comment