جستجوگر در این تارنما

Tuesday 19 April 2011

سغدیها، سلاطین پنهان راه ابریشم – بخش پایانی

سر مارک آورل اشتاین   کاوشگر و باستان شناس مجاری که تحصیلکرده آکسفورد بود و برای کمپانی هند انگلیسی کار میکرد، سه سفر پژوهشی در آسیای مرکزی انجام داد و به کاوش در مورد فرهنگهای سر راه جاده ابریشم پرداخت. او در سال 1907 در میان برج متروکی باقیمانده از آنزمان که در نزدیکی آبادی دونهوانگ در منتهی الیه باختر استان گانسو قرار دارد، سندی باستانی یافت که در آن مشخص گشته که بازرگانی  سغدیها  بدون داشتن حامی و پشتیبان نیرومند چینی، تا چه اندازه امری خطرناک  و بیهوده میبوده  است. این اسناد نامه هایی چند از سال 313 میلادی هستند که توسط بازرگانان و یا بستگان ایشان برای دوستان و بستگانشان نوشته شده بودند و هرگز به مقصد نرسیدند.
در یکی از این نامه ها که از سوی بازرگانی سغدی برای شریکش در سمرقند  نوشته شده بود، بیان گردیده که : دیگر کسی از چین نمیآید تا از او حال سغدیها را جویا گردم و برای تو بنویسم. سرور من، آخرین امپراتور این بخش از چین بخاطر قحطی و گرسنگی و بی تاب شدن مردم از لویانگ فرار کرده و کاخ وشهرش توسط شورشیان به آتش کشیده شد. او در چند جمله بعد افسوس خوران ادامه میدهد  :  ما دیگر خویشاوند و پیوندی نداریم و پیر گشتیم و در آستانه مرگ قرار داریم.
سوداگری دیگر مینویسد  :  هر روزه از چین خبرهای بدتر و نه بهتری دریافت کردم. از دو نامه دیگر بدبختیهای انسانها استنباط میگردند. 
.
در یکی از آنها زن بی چیزی که توسط شوهرش در دونهوانگ تنها گذاشته شده بود، شوی خود را سوگند میدهد تا وسایلی فراهم آورد تا یکی از بستگان مذکرشان او و دخترش را تا شهر لولان همراهی کند زیرا آنها بعنوان زن اجازه سفر بتنهایی را نداشتند. 
اما این زن که از بیوفایی و یا کمبود امکانات شوی خود مطمئن بود و میدانست که این نامه او نیز بی پاسخ خواهد ماند، در پایان نامه تاب نیاورده و عنوان میکند که کاش همسر سگ یا خوکی شده بودم تا همسر تو. 
دختر این مرد ضمن توضیح  دادن وضع خود و مادرش در نامه دیگری بیان میسازد که بر اثر نداری و بدهی مالی، آنها به  کنیزی و خدمت یک چینی درآمده اند.
از ورای ایندو نامه در کنار پی بردن به مشکلات انسانی و تنگدستی مردمان در این برهه  زمانی  حقایق دیگری نیز آشکار میگردند.  نخست آنکه در اوان سده چهارم جوامع متعدد سغدی در شهرهای اطراف حوضچه تاریم و هم چنین در چین وجود داشته اند که چه بصورت شخصی و چه بصورت تجاری با یکدیگر و همچنین با بستگانشان در سغد در رابطه بودند. دیگر اینکه آموزش نزد سغدیها از مقام والایی برخوردار بوده بطوریکه زنان و کودکان نیز قادر بودند که بخوانند و بنویسند.
با وجود این چنین بنظر میرسد که بازرگانی در سده چهارم میلادی در میان آنها کاملا به حالت سکون درآمده بود. علیرغم این بدبختیهای طبیعی و سیاسی شبکه ارتباطات و همبستگی سغدیها خود را نیرومند و پایدار نشان داد و آنها توانستند توسط این خصیصه خود دوران تنگی را سپری سازند. با رسیدن سده پنجم میلادی موقعیت اقتصادی و سیاسی سغدیها بسیار بهتر گردید.
منابع چینی گزارش میدهند که در میان سالهای 435 تا 509 میلادی  نوزده  هیئت  سیاسی – اقتصادی از سمرقند به دربار امپراتور دودمان وای  فرستاده شدند. اسناد درباری از آنزمان چین و یافته های تازه از دل خاک توسط باستان شناسان نیز وضع و حال  سغدیها را در این دوره برای ما مناسب بیان میدارند.
در ماه مای سال 2000 یک گروه از باستان شناسان در شمال شهر کیسیآن واقع در استان  شاآنشی  گوری را یافتند که در آن اسکلت مردی قرار داشت که با او جز کمربند چیز دیگری یافته نشد اما بر روی دیوارهای درونی این گور زندگینامه این مرد بصورت نبشته و نگاره برای آیندگان باقی گذاشته شده بود.
                             
پس از کشف این گور، باستان شناسان به پژوهش در مورد آن برخاستند و در گزارشی که از این کشفیات در سال 2004 از سوی باستان شناسان منتشر گردید، زندگی مرد سغدی توانگری  برای  ما بازگو گشته است. 
گور نبشته  به این صورت است :  ساخته شده برای زنده نگاه داشتن یاد  آن جیاس شریف فرماندار نظامی تونگژو (امروزه وینان   خوانده میشود) شهری در 60 کیلومتری شمال چانگ آن  پایتخت دودمان ژو.
پژوهشها و نتایج آزمایشها نشان دادند که این مرد در سال 579 در گذشته و بهنگام مرگ 62 سال داشته است. پدر او یک سغدی اهل بخارا بود که پس از رونق گرفتن دوباره بازرگانی و اقتصادی به چین مهاجرت کرده و پس از مستقر گشتن و جا افتادن با دختری از خانواده ای محترم چینی ازدواج نموده بود.
نگاره های گور که با ورقهای زرین تزئین شده بودند، مردی توانگر سغدی با پوشاک سغدی را نشان میدهند که کفتان در بردارد و کلاه سغدی مزین به پوست پشمی حیوانات گرانبها بر سر.
مرد سغدی که سوار بر اسب میباشد و در سمت راست نگاره قرار دارد  سوار دیگری را در محیطی خوش و سبز ملاقات میکند. هر دو دستها را بعلامت سلام دادن بیکدیگر بلند کرده اند.
چیزی که کاملا بچشم میخورد دو نفری هستند که در پشت سر مرد سغدی قرار دارند و نگاره بیستون و همچنین نگاره ای  از ورودی کاخ آپادانای تخت جمشید را بیاد میآورند. در دست یکی شمشیری است که نیام آن با برگهای زرین مزین گشته و دومی چیزی شبیه ترکش کمان بدست دارد. خود آن جیاس سلاحی بهمراه ندارد.

در سنگ نبشته نقش رستم  نیز از دونفری که  یاور داریوش بوده و نگاره هایشان را که در پشت سر داریوش ایستاده اند ترکش و نیزه بدست دارند و در سنگ کندها میتوان مشاهده کرد، نامبرده شده است. اسپه چانا  Aspačanā نامی بمعنای اسب دوست یا دوستدار اسب و یونانی شده آن اسپاتینس Aspathines، ترکشی بدست  دارد  و  گئوبرووا   Gaubaruva نامی بمعنای گاوبر یا گله دار و یا سرور گله و یونانی  شده  آن گوبریاس Gobryas، زوبین بدست دارد.

.
در نگاره یافته شده از گور آن جیاس،  سوار دیگر بوضوح یک نفر ترک میباشد که  بعنوان  نماینده  برای انجام مذاکرات رسمی آمده است. روند مذاکره  را در نگاره های دیگر میتوان مشاهده نمود. اینکه آیا این نگاره نمایش ادامه و دنباله یک سنت کهن ایرانیست یا نه بوضوح مشخص نیست  اما  این امر دور از اندیشه نمیباشد.
.
در نگاره های دیگر آن جیاس را در حین گفتگوهای رسمی با سیاستمداران ردیف بالا، در مذاکرات دیپلماتیک در زیر یک چادر، در ضیافتی با مقامات بالا و نیز در حال شکار بهمراه نمایندگان درجه یک دیگر اقوام میبینیم. کاروانهای شتر و نگاره هایی از جریان سفرها مشخص مینمایند که موضوعات گفتگوها چه چیز میتوانسته بوده باشد.
کوتاه سخن، تمامی این نگاره ها زندگی سیاسی و بازرگانی یک سابائو را بنمایش میگذارند. سابائو واژه چینی شده یک اصطلاح سغدی یعنی ساربان یا کاروان سالار میباشد که در زمان خود از اهمیتی در حد رئیس یک هیئت رسمی بازرگانی امروزه برخوردار بود.
سابائوها  کاروان سالاران درستکار و هشیار سغدی بودند که  پس از اسکان جوامع سغدی در خاک چین از سوی اینان بعنوان نماینده رسمیشان برای گفتگو با مقامات چینی و هیئتهای بازرگانی برگزیده و انتخاب میگردیدند. سابائو همچنین وظیفه داوری و میانجیگری در دعاوی حقوقی و بازرگانی را بعهده داشت و نیز مسئول تبدیل منصفانه ارزهای کشورهای مختلف به یکدیگر بود.
همانطور که پیشتر گفته شده از نگاره ها مشخص میشود که طرف گفتگوی او در این نگاره ها ترک بوده است. سرزمین ترکها که در شمال چین واقع بود از سال 560 میلادی سبب گردید که سغدیها توانگر گردند. ترکها پیوسته از کشمکش و تنشی که میان دو دودمان چینی که بر سر تصاحب مقام امپراتوری با هم جنگ و جدل داشتند یعنی دودمان ژو Zhou  و دودمان کی  Qi  نهایت  استفاده را میبردند.
هر دو دودمان سه سده تمام به ترکها هدایا و پول فراوان میدادند تا در جنگهای میان ایندو دودمان یا جانب بیطرفی نگاه دارند و شرکت نکنند و یا بسود یکی از آنها وارد میدان مبارزه گردند. 
بیشتر این هدایا بصورت ابریشم و منسوجات ابریشمی بودند. از آنجا که ترکها ابریشم را بمقدار بسیار زیاد از چینیها دریافت مینمودند، نیاز داشتند تا  آنرا به پول و یا طلا تبدیل نمایند، از اینرو نقش سغدیها و روابط و مهارتشان در امر بازرگانی برای ایشان بسیار با اهمیت تلقی میشد. 
در این زمان خاقانات ترک متمول گشته بود و میخواست که وابستگیهای خود را کم یا حتی قطع نماید. بهمین خاطر نیز بود که آنها تصمیم گرفتند تا سغدیها و سرزمین ایشان را به انقیاد خود درآورند. اما این امر به همین آسانی نیز نبود. 
در آنزمان هپتالیان (هیاطله) که از قبایل هند و ایرانی بودند، خاور ایران و آسیای میانه را زیر نفوذ و اقتدار خود داشتند. تا مدتها گمان برده میشد که قبایل هپتالی از نژاد ترکی باشند زیرا که بخشی از آنها وارد اتحادیه قبایل هون شده بودند و بنام هونهای سپید خوانده میشدند، تا اینکه در سال 1959 اظهار گردید از آنجا که هپتالیان اصالتا از تخارستان یا باختر میآمدند و از آنرو که  تخارها و کوشانیان را با هم  یکی و در یک رابطه میدانند، پس میبایست که  هپتالیها عمدتا از همین خانواده نیز بوده باشند که با گذشت زمان دسته های کوچکی از قبایل مغول و ترک مهاجر را در میان خود جای داده بودند. 
.
بدیهی است که پژوهش بیشتر و گردآوری مدارک مستدل و محکم در اینمورد لازم میباشد که این مهم بعهده دانشمندان است تا بار آن بدوش گیرند هرچند که در شاهنامه فردوسی و در تاریخ یقیشه وارداپت  مورخ و دانشمند ارمنی که با ایرانیها هم چندان میانه خوبی نداشت و حتی در برابر ایشان در جنگ شرکت کرد، به آن اشاره شده است. 
امروزه نیز در کشور افغانستان استان (ولایت) تخار وجود دارد و مردم آن خود را تاجیک میدانند و به فارسی دری سخن میگویند.
ساسانیها با هپتالیان (کوشانیها) داستانهای  دراز و مفصلی داشتند و جنگها میان ایندو در گرفته بود که هر بار یکی از آنها پیروز میشد. در بیشاپور، شهری که شاپور نخست ساسانی ساخت و در سال 1319 ه. ش. توسط گیرشمن و ژرژسال در نزدیکی کازرون  دوباره  یافته  شد، صحنه هایی  از پیروزی  پادشاهان ساسانی بر هپتالیان به صورت صخره کند بچشم میخورند اما ناگفته نماند که  پادشاهانی از ساسانیان مانند پیروز نیز در برابر هپتالیان به سختی شکست خوردند و خراجگزار ایشان گردیدند و فرزندشان به گروگان گرفته شد. 
بهر رو کشور هپتالیان (کوشانیان یا هونهای سپید، ایرانیان به آنها خیونی میگفتند) به سال 576 میلادی میان سرزمینهای  خاقانات غربی ترک و پادشاهی ساسانی قرار داشت  و بناگاه  ایندو کشور در یکزمان و با همکاری یکدیگر از دو سو کوشان را مورد هجوم قرار دادند و پادشاهی آنرا از میان برده  و این کشور را میان خود تقسیم نمودند.
.
از این پس  آمودریا  مرز میان ساسانیان و خاقانات ترک گردید. این  در زمان انوشیروان نوه پیروز که از هپتالیان شکست خورده بود، روی داد.  هپتالیان که از زمان خسرو انوشیروان  بخشی از شاهنشاهی ایران گشته بودند، پیوسته از این امر ناراضی بنظر میرسیدند. از آنجا که پس از انوشیروان  ایران را در مرزهای غربی خود  اسیر جنگی فرسایشی با رومیها  و معطوف به غرب  میدیدند پس در سال 619  میلادی به گاه خسروپرویز  بنای شورش گذاشتند.
خسروپرویز بگراتونی  سردار ارمنی خود را با دو هزارسواره نظام  زبده ارمنی  که  آوازه  بزرگی داشت، جهت مقابله با این به پاخیزی به باختر خراسان یا  ابرشهر  فرستاد و آنها موفق گشتند تا شورشیان را بشکنند بطوریکه اینان دست یاری بسوی خاقانات ترک غربی دراز کردند و ترکها نیز نخست به بهانه  پشتیبانی از ایشان  به ایران هجوم آوردند.
.
لشگریان ایرانی بسرکردگی  بگراتونی  و سوارکاران زبده او مدتها  دلیرانه  بدفاع  پرداختند  ولی  از آنجا که از سوی  خسروپرویز نیروی  کمکی برای  پشتیبانی  فرستاده نشد، سرانجام در برابر تعداد زیاد  لشگریان  ترک  تاب نیاورده  و میدان بگذاشتند. ترکها  بخشهای خاوری ایران را که شامل سغد و خوارزم و افغانستان و بخش بزرگی از پاکستان میشد جزو متصرفات خود نمودند.  میتوان نتیجه گیری کرد که جنگهای میان ساسانیان و کوشانیان در نهایت بضرر هر دو تمام شد.
.
سغد و بازرگانان سغدی بخشی از سرزمینهای تحت تسلط ترکها گشتند با وجود این سغدیها هنوز به بقای اجتماعی و اقتصادی خود بگونه موفقی ادامه دادند. عوامل گوناگونی را  باعث پیشرفت و موفقیت سغدیها در کشورهای گوناگون آسیایی میشمارند، در کنار آشنایی ایشان به زبانهای گوناگون، یکی نیز متعادل بودن ایشان در امور مذهبی بود.  آنها مترجمان صادق زیادی داشتند که متون مذهبی ادیان مختلف را به زبانهای دیگر ترجمه میکردند. بخاطر همین نیز در متون باقیمانده چینی از ایشان بعنوان پیروان سه مذهب بزرگ آنزمان یعنی مسیحیت، مانویت و بودائیسم یاد گردیده هر چند که گروه بسیار بزرگی از ایشان تعالیم زرتشت را بکار میبردند، اما در برابر دیگر ادیان صبوری بخرج میدادند. این جمع نگری و گشاده رویی پایه تعامل ایشان با شرکای تجاریشان از دیگر کشورها میگردید.
از دیگر عوامل مهم در کامیابی آنها میتوان همچنین از نرمش و مطابقت دادن امور بازرگانیشان با تناسبات و معادلات سیاسی حاکمان نام برد.
زمانیکه در سال 618  خانواده لی  پادشاهی دودمان تانگ را در چین بنا نمود، سغدیها از همان ابتدا بعنوان مشاورین درجه یک و والامقام در ارکانهای فنی، بازرگانی، لشگری و کشوری حضور فعالانه داشتند. این ماجرا در دراز مدت به خوبی پایان نیافت.
یکصد و سی سال بعد یکی از سغدیها بنام  آن لوشان  (نام اصلی او رخشان بود  از مادری ترک و پدری سغدی) در سال 755 بعنوان حاکم و فرمانده نظامی سه پادگان بخشهای شمالی سرزمین دودمان تانگ گمارده شد، بخشی که پیوسته مورد هجوم و تعرض قبایل ترک قرار میگرفت.
این ابتدای پایان کار سغدیها بعنوان اقلیتی قومی در کشور چین بود.  رخشان پس از جنگ با ترکها و امن و آرام کردن سرزمینهای زیر امرش و ایجاد سپر دفاعی و برقراری رابطه متعادل با قبایل مهاجم ترک، خواست که از شبکه بازرگانی سغدیها که در تمامی سرزمین چین پراگنده و در پود این کشور تنیده شده بود، استفاده کرده و در سال 756 شورشی بر علیه دودمان تانگ به راه اندازد. او حتی توانست که پایتخت آتها را با لشگریان زیر فرمانش تسخیر کند. تنها هفت سال بعد بود که قیام رخشان بشدت سرکوب گردید.
پس لرزه های این سرکوبی دامن منطقه را فراگرفت و گفته میشود که نیمی از جمعیت منطقه بر اثر جنگهای اتفاق افتاده درآن نابود گردید. از آنجا که از دید چینیها  "غیر چینیها"  این شورش را بپا کرده بودند  پس به همه  "بیگانگان"  با دید منفی  نگریسته شده و بسیاری از ایشان بر سر این ماجرا جان بگذاشتند. زندگان را به زور در میان چینیها پراکنده  و بدینصورت عملا در جامعه چینیها حل نمودند. بازماندگان سغدی ها میبایست از این پس پوشاک چینی بپوشند و اصلیت خود را انکار نمایند. آنها بظاهر چینی گشتند و از قدرت به کنار گذاشته شدند. در متون تاریخی نیز از آنها دیگر نامی بمیان نیامد، آنها اما حتی تا به امروز سغدی باقی ماندند.
 

4 comments:

Anonymous said...

فرهاد جان،

اولین قسمت این مقاله را که خواندم فکر کردم که مقاله ایست مثل بقیه اما با هر قسمت جریان هیجان انگیزتر شد.

محتوای جالبی‌ داشت و مستدل بودند.

جمله پایانی مقاله که آنها تا کنون نیز سغدی باقی‌ ماندند خیلی‌ زیبا بود.

واقعا هم همینطور هست، یک کلیپ از جشن نوروزی که تاجیک‌ها (سغدی ها) هنوز در چین میگیرند گواه آن میباشد که هنوز زبان و مراسم و پوشاک خود را حفظ کردند.

لینک آن را پایین میگذارم.

به انتظار مقالات بیشتر و تشکر از شما.

بهرام

Anonymous said...

link

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

با سپاس از بهرام عزیز

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

با سپاس از مدیر فرزانه تارنمای شهربراز که محبت کرده و بخش مربوط به نام یاوران داریوش را که بر سنگ کنده بیستون برای ما بیادگار مانده اند، اصلاح و راهنمایی کردند تا من این بخش را به روز توانم.
بخشهای اصلاح شده در متن اصلی را با خطی که زیرشان کشیدم، مشخص نمودم.
در بخش نظرهای لینک زیر اصلاحیه ایشان منتشر میباشد.
http://shahrbaraz.blogspot.com/2011/04/blog-post_20.html
موفق و پیروز باشید.