جستجوگر در این تارنما

Friday 1 March 2024

نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش هفدهم

 

نگاره گیو در شاهنامه تهماسبی

این گفته و کار پیران یعنی فرنگیس را خاک باید نهفت و شوم نامیدن کیخسرو و فرستادن سواران در پی بستن کیخسرو و بازگرداندن او بهمراه فرنگیس و کشتن گیو ممکن است خواننده داستان را شگفت زده کند. اما چون به داستان زندگی پیران نیک بنگریم، در میابیم که از پیران چیز دیگری نمی بایست انتظار داشت و این کار پیران از ارزش او عنوان سپهسالار لشکر توران و اندرزگر افراسیاب کم نمی کند. پیران بعنوان یک متحد خوب توران و همچنین خویشاوند افراسیاب در این مقام کار خود را با شایستگی تمام و بنحو احسن انجام می دهد. روشی که او برای انجام وظیفه بیشتر دوست دارد که به کار ببرد سیاست ورزی و اندیشیدن است تا جنگیدن هر چند که سپهسالار لشکر توران و فرمانده سپاه ختن است.

سخنگوی توس از او پیوسته با احترام یاد می کند و در شاهنامه دلیرانی چون رستم و حتی گیو و گودرز با اینکه با او می جنگند و با وجود اینکه او را دشمن مکار ایران می دانند، در عین حال از احترام گذاشتن به او خود داری نمی کنند.

شاید در اینجا پرسیده شود، پیران هم همچون بزرگان و دلیران ایران که به او ارج می نهادند، او نیز به ایرانیان احترام می گذاشت. آیا او نبود که سیاوش را پشتیبانی کرد؟ آیا او بعدها چنانچه به داستان آن خواهیم رسید، بیژن را از مرگ نجات نداد؟

پاسخ من اینست که بلی او همه این کارها را کرد ولی جنس کنش ها و واکنش های او از جنس احترامی که بزرگان ایران به او می گذاشتند، نبود. با وجود این، پیران مرد بزرگی بود در میان تورانیان.

درست همین بخش از میان داستانهای شاهنامه و زندگینامه پیران است که می تواند برای تعیین شخصیت واقعی پیران انتخاب شود و من پندارم که انتخاب درستی هم برای این منظور باشد. در همین بخش از داستان زندگی پیران است که می توان چراها، اماها و آیاها را مطرح کرد و آنها را در کنار هم قرار داده و نتیجه گیری کرد.

از یاد نبریم که ختن متحد بزرگ توران و پیران ختنی سپهسالار و فرمانده لشکریان تورانی بود. فراموش نمی کنیم که در آغاز پادشاهی افراسیاب بود که از سوی افراسیاب به پیران قول داده شد در صورت شکست دادن لشکر ایرانیان و گرفتن ایران، در کنار ختن والیگری ایران نیز به پیران داده می شود و پیران جنگید ولی شکست خورد. پیران با گذشت زمان و انجام گرفتن جنگهای گوناگون میان ایران و توران بخوبی و بدرستی دریافت که کشور ایران را نمی توان به راحتی متصرف شد و یا اگر به سبب آشفتگیهای داخلی ایران، زمانی ایرانیان از تورانیان شکست می خوردند و سرزمینهایشان بدست تورانیان می افتاد، این شکست خوردن و از دست دادن سرزمین ها همیشگی نبود و ایرانیان دوباره باز می گشتند.

اندیشه تسلط یافتن بر ایران و یا دستکم کنترل کردن آن اما از سر پیران هیچگاه خارج نشد. از آنجا که او هم سپهسالار بود و هم اندیشمند و سیاستمدار، پیوسته بدنبال راههای دیگری بود که علیرغم بی قیدی ها و بی بند و باری های افراسیاب، بتواند به این مقصود نایل شود.

به دیگر سخن، او حفظ منافع ملی توران را همواره در نظر داشت. او منافع شخص خود را هم در نظر می گرفت ولی منافع خود را با منافع ملی توران (و نه تنها منافع افراسیاب) پیوند زده بود.

از همینروست که ما می بینیم با آمدن سیاوش به توران او سراسیمه به پایتخت می شتابد و بنزد افراسیاب می رود و او را متقاعد می کند که سیاوش را که می تواند روزی بر تخت ایران بنشیند به دامادی خویش بپذیرد و بدینگونه بدون جنگ کردن شاهی را در ایران بر تخت بنشاند که مدیون اوست. پیران اما فراموش نیز نمی کند که دختر خود را هم به سیاوش بدهد تا منافع شخصی او و خاندانش نیز حفظ شود. خواننده شاهنامه پیوسته می پندارد که پیران که هم برای کار می کند و هم اشک می ریزد این کارها را نه از روی حساب بلکه از روی احساسات رقیق انجام می دهد.

زمانی که افراسیاب می خواهد کیخسرو را بیازماید، پیران هنوز اندیشه اتحاد دو کشور ایران و توران و وابسته بودن دربارهای ایشان را بیکدیگر فراموش نکرده است، از اینرو در کنار او می ماند و راهنمائیش می کند تا از گزند افراسیاب در امان بماند.

همین پیران زمانیکه می بیند که فرنگیس و کیخسرو راه ایران را در پیش گرفته اند تا مستقل از پیران و توران به کارهای خویش بپردازند، بی هیچ تردیدی می گوید که فرنگیس را باید در خاک کرد و کیخسرو شوم است. کیخسروی که خود او او را بهنگام دوباره دیدنش نزد شبانان، پاکدین خوانده و نژاده می دانست.

بنابراین احترامی را که پیران به برخی از ایرانیان می گذارد بایستی از روی حسابگری او خواند و نه احساسات پاک و بی شائبه اش نسبت به ایرانیان. این بدین معنی نمی باشد که پیران را بایست و می توان در ردیف گرسیوز ها قرار داد. نه، ابدا اینگونه نیست. گرسیوز و دیگران بزرگان و پهلوانان تورانی از روی احساسات کارهای خود را پیش می بردند و تصمیم های خود را می گرفتند ولی پیران در کارهایش و تصمیم گیری ها و مشاورت های خویش خرد ورزی می کرد. از اینروست که پیران سیاستمدار کارکشته و فراخ نگر از دید استاد توس فرد محترمی بود، هر چند که او در نگاه آخر در اردوگاه دشمن ایرانیان بود و درگیری مستقیم او با ایرانیان و بخصوص با خانواده گودرزیان اجتناب ناپذیر می نمود.

احترامی که ایرانیان پس از ماجرای سیاوش به پیران می گذاشتند، بخاطر قدرشناسی و سپاسگزاری از کارهایی بود که پیران زمانی برای سیاوش، فرنگیس، کیخسرو و بیژن کرده بود.

از همین خاطر می باشد که سبب و نحوه احترام گذاشتن برهه ای این دو گروه را به یکدیگر نمی توان با هم مقایسه کرد زیرا این ارج گذاری های دو طرف بیکدیگر آبشخورهای بکلی متفاوتی با هم دارند. هر دو گروه هم زمانی که پای منافع ملی شان به میان کشیده می شود، علیرغم احترام هایی که بدلایلی بیکدیگر می گذارند، به انجام وظایف ملی خویش نیز می پردازند و کوتاه نمی آیند.

شاید این جا فرصت مناسبی باشد برای مقایسه پیران ویسه با رستم زال. پیش از اینهم به این تشابه اشاره کرده بودم. این مقایسه البته بمعنای آن نیست که ایندو با یکدیگر در جزئیات کنشها و واکنشهایشان در برابر وقایع مشابه هستند. این مقایسه تنها به تشابهات عملی ایندو نفر از جایگاه هایشان در نزد کشورهای ایران و توران اشاره می کند.

مشترکات نسبی میان این دو:

هر دو پهلوان پشت و پناه سپاهیان و لشکریان کشورهای خویش می باشند و با بودن آنها در میان سپاه، قلب لشکریانشان به  بودن آنها قوی می شود. اما تشابهات دیگری نیز میان این دو دشمن که در حین دشمنی با یکدیگر به همدیگر نیز احترام فراوان گذاشته و ارزش طرف مقابل را در میان سپاهیان خود می دانند، وجود دارند.

1-    رستم ایرانی نیست. زاولی است. زاولستان سرزمینی در افغانستان کنونی که هم پیمان ایران بود ولی جزو ایران نبود. در این سرزمین خاندان سام برای خود دستگاه داشتند و می توان آنها را شاهک خواند.

در سوی توران نیز پیران تورانی نیست. ختنی است و او نیز برای خود دستگاهی و درباری داشت. ختن نیزهم پیمان توران و پیران سپهسالار توران بود.

2-    بنا به پیمانی که خاندان سام با خاندانهای شاهی در ایران داشت، زاولیان پیوسته آماده بودند تا در هنگام خطر به یاری ایرانیان بیایند و عمدتا در جنگهای گوناگون دربار و ایرانیان را یاری دهند. آنها به موجودیت ایران وفادار بودند، با دستگاه حکومتی و شاهان ایران نیز پیوستگی و نزدیکی داشتند و از میان خاندان سام رستم عمده ترین نقش را بازی می کرد. او پدر زن گیو و پدر بزرگ بیژن پهلوانان دربار شاهان ایران و آموزگار شاهزادگانی چون سیاوش و حتی بهمن بود.

خاندان ویسه (پدر پیران) نیز دقیقا همین نقش را برای تورانیان بازی می کردند. پیران نیز به شاه توران وفادار بود و موجودیت و افتخار توران برایش بسیار مهم بود.

3-    نقش پیران برای سرزمین ختن مستقل از توران و همزمان برای نگاهداری و دفاع از استقلال و موجودیت توران چنان پر رنگ بود که پس از او پادشاهی ختن و بدنبال آن پادشاهی اسطوره ای توران زیاد دوام نیاورده و محو شدند.

این امر در مورد رستم نیز صدق می کند. زمان چندانی از مرگ رستم نگذشته بود که نخست خاندان سام در زاول و تقریبا بلافاصله پس از آن پادشاهی کیانیان منقرض شدند.

4-    رستم از سوی شاهانی چند مورد بی مهری قرار گرفت ولی به پیمانی که خاندانش با خاندانهای شاهی ایران داشتند، هیچگاه پشت نکرد. زمانی هم که گشتاسپ پسر خویش را برای بستن دست او به نیمروز روان می سازد، جهان پهلوان رستم این کار را سرافکندگی برای خود و خاندانش و بیش از همه برای دستگاه پهلوانی ایران (ن. ک. به ارزیابی رستم در نبرد با اسفندیار – بخش دو ) می داند و اسفندیار را می کشد. او پیش از آن در برابر شاهزاده خودخواه و سبک اندیش تقریبا به تضرع می افتد که دست از جنگ بدارد. با این وجود پس از کشتن اسفندیار و به درخواست او پسرش بهمن را پروراند.

پیران نیز از سوی افراسیاب کم مورد بی مهری قرار نگرفت. او با وجودیکه پیوسته به سود افراسیاب سخن می گفت اما افراسیاب در موارد بسیار مهمی حرفهای او را نادیده می گرفت. پیران نیز زمانهایی که گمان می برد شاه متبوعش (افراسیاب) به راه خطا می رود، کوشش می کرد که با متقاعد کردن و گاه حتی فریب دادنش نیز او را از راه خطا و یا تصمیم گیری های خطا باز گرداند.

بازگردیم به دنباله داستان آن چنان که در شاهنامه آمده است.

فرنگیس و گیو و کیخسرو پس از پیمودن راهی دراز مانده شدند و در جایی توقف کردند. فرنگیس و کیخسرو به خواب فرو رفته بودند و گیو زره بر تن و نشسته بر اسب به نگاهبانی پرداخته بود که از دور گرد سواران را دید و دانست که در پی آنها آمده اند.

گیو بدون اینکه کیخسرو و فرنگیس را از خواب بیدار کند تیغ بر کف گرفت و به سوی سواران ختنی تاخت و به میان ایشان زد. گیو چنان به میان ایشان زد و چندان از ایشان بکشت که دل دلیران ختنی از جنگیدن سیر شد و نستیهن برادر پیران به پسر پیران کلباد گفت این سوار همانند کوه خارا سخت است. ما را با او توان نبرد نیست و باید بازگردیم:

دو تن خفته و گیو با رنج و خشم          به راه سواران نهاده دو چشم

به برگستوان اندرون اسپ گیو             چنان چون بود ساز مردان نیو

زره در بر و بر سرش بود ترگ          دل ارغنده و تن نهاده به مرگ

چو از دور گرد سپه را بدید               بزد دست و تیغ از میان برکشید

خروشی برآورد بر سان ابر               که تاریک شد مغز و چشم هژبر

میان سواران بیامد چو گرد                 ز پرخاش او خاک شد لاژورد

زمانی به خنجر زمانی به گرز            همی ریخت آهن ز بالای برز

از آن زخم گوپال گیو دلیر                 سران را همی شد سر از جنگ سیر

دل گیو خندان شد از زور خشم            که چون چشمه بودیش دریا به چشم

از آن پس گرفتندش اندر میان              چنان لشکری همچو شیر ژیان

ز نیزه نیستان شد آوردگاه                  بپوشید دیدار خورشید و ماه

غمی شد دل شیر در نیستان                ز خون نیستان کرد چون میستان

از ایشان بیفگند بسیار گیو                  ستوه آمدند آن سواران ز نیو

به نستیهن گرد کلباد گفت                   که این کوه خاراست نه یال و سفت

از یک سو بازمانده سواران ختنی به سوی پیران بازگشتند و از سوی دیگر گیو با سر و روی پر از خون دلیران نزد کیخسرو رفت و به او گفت دل شاد دار که فوجی به سرکردگی نستیهن و کلباد به سمت ما آمدند و من توانستم ایشان را به هزیمت وادارم.

فرنگیس و کیخسرو و گیو سپس چیزی را که یافتند خوردند و به راه خویش به سمت ایران ادامه دادند.

ادامه دارد

 


فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش شانزدهم (farhangi-sanati.blogspot.com)

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش پانزدهم (farhangi-sanati.blogspot.com)

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش چهاردهم (farhangi-sanati.blogspot.com)

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش سیزدهم (farhangi-sanati.blogspot.com)




No comments: