جستجوگر در این تارنما

Wednesday 1 December 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار دو بخش دوم

هیپارک دوستدار شعر بود و در خانه خود از شعرا پذیرایی میکرد. بدینگونه بود که لاسوس (پ 1)  از هرمیونه ( پ 2)  و پراتیناس (پ 3)  از فیلوس در آتن زندگی میکردند اما از این میان دومی یعنی پراتیناس در اواخر دوران هیپارک به آنجا آمده بود. از خود هیپارک در سر راه اتی کلمات قصاری بصورت سنگ نبشته باقی مانده اند که تا مدتها جای خویش را در افکار بازرگانان رهگذر حفظ نموده بودند.
تمامی اهالی آتن در زمان خودکامگان در آنجا باقی نماندند،  مخصوصا افراد خانواده  پرنفوذ الکه مئونیدی (پ 4)  ترجیح دادند تا در تبعید بسر برند و نان را در تبعید بخورند اما احتمالا پس از سال 525 پ.م. که برای اثبات تاریخ آن سنگ نبشته ای موجود است که در آن از کلئی ستنس را بعنوان کارمند بلند پایه مشخص میکند. سرنوشت شومی که  بالای سر تمامی خودکامگان درحال چرخش بود، ابتدا خود را در زمان هیپارک نمایان ساخت. پایان کار او بوسیله خنجرهای هارمودیوس و اریستوگئیتون بود که وی را در زمانی که در حال تهیه مقدمات جشنهای آتنی بود از میان بردند. انگیزه این قتل شخصی بود و نه سیاسی : هیپارک در یک موقعیتی پیش از آن به هارمودیوس توهین کرده بود (پ 5).
------------------------------

پ 1Lasos لاسوس شاعر و موسیقیدانی که بیشتر سرودهای مهیج ملی میسرائید که در آنها از احساسات ملی  و حماسی گفته میشد.

پ 2 - Hermione  هرمیونه شهر کوچکی بود با جمعیت 5000 الی 7500 نفر به گاه 500 پ.م.  و در پلوپونز قرار داشت. این شهر در جنگ مقابل ایرانیان شرکت کرد و بمناسبت رشادتهایی که ساکنینش از خود نشان دادند بر روی ستون دلفی از این شهر نام برده شد. امروزه بقایای دیوار شهر و باروها و همچنین بقایای معبدی که میگویند معبد پوسیدون بوده ، از این شهر بجا مانده است.

پ 3Pratinas پراتیناس تراژدی نویس و هم چنین طنز نویس سده پنجم پ.م.

پ 4 -  الکه مئونید ماخوذ از الکه مایون Alkmaion   پزشک و فیلسوف  سده پنجم پ.م. که از کروتن میآمد و بنا به نظر عده ای، از پیروان مکتب فیثاغورث بود. الکه مایون نخستین کسی بود که بطور روشن از مغز انسان به عنوان عضوی که مرکز حواس و هماهنگ کننده میان آنها میباشد، نام برد. او دارای نظریاتی  در ستاره شناسی، فیزیولوژی و روانپزشکی نیز بود.

پ 5 – توسیدید یا توکودیدوس تاریخ نویس آتنی جریان این قتل را در کتاب تاریخ جنگ پلوپونزی (ترجمه محمد حسن لطفی تبریزی، از انتشارات خوارزمی ص 372) بدینگونه بیان میکند (من آنرا بدون از دست دادن مفهوم خلاصه  کردم)  :

" عمل متهورانه هارمودیوس و آریستوگیتون ناشی از ارتباطی عاشقانه بود. من داستان این پیشامد را با اندکی تفصیل حکایت میکنم تا نشان دهم که آگاهی خود آتنیان از فرمانروایان مستبد آتن و چگونگی برافتادن ایشان بهتر از اطلاعات دیگران نیست.
پئی سیستراتوس هنگامی که در گذشت پیرمردی دیرینه سال بود و هنوز مقام پادشاهی داشت. پس از او برخلاف آنچه بیشتر مردمان میپندارند پسر ارشدش هیپیاس زمام قدرت را بدست گرفت و نه پسر کوچکترش هیپارخوس. در آن زمان هارمودیوس پسر زیبایی بود در شکوفاترین سنین جوانی و مردی از طبقه متوسط بنام آریستوگیتون دلباخته او بود. هیپارخوس به آن جوان اظهار عشق کرد ولی جوان دست رد به سینه او نهاد و از او به آریستوگیتون شکایت برد. آریستوگیتون از یک سو دیگ غیرتش بجوش آمد و از سوی دیگر ترسید که هیپارک با استفاده از قدرت خود بزور آن پسر را مجبور به تسلیم کند و از این روی برآن شد که اگر از دستش برآید توطئه ای ترتیب دهد و به بهانه براندازی حکومت استبدادی، هیپارخوس (هیپارک) را از بین ببرد.
هیپارخوس بار دیگر کوشید که به آن پسر دست بیابد و این بار نیز جواب رد شنید ولی زور بکار نبرد بلکه برآن شد که او را خوار کند بی آنکه معلوم شود که قصد انتقام گیری از او داشته است. از این گذشته هیپارخوس قدرت خود را به نحوی اعمال میکرد که تحملش برای زیردستان دشوار نبود و شیوه حکومتش مایه بیزاری مردم نمیشد. در واقع این فرمانروایان جبار زمانی دراز سیاستی خردمندانه و موافق اصول داشتند؛ مالیاتی که از مردم میگرفتند به میزان یک پنجم درآمد ایشان بود، شهر را باساختمانهای زیبا می آراستند ، در جنگها کامیاب بودند و مراسم دینی را به نیکوترین وجه رعایت میکردند........بقیه در صفحه بعد

62







بهرحال سیاسی و یا غیرسیاسی این عمل سلطه خاندان پئی سیسترائید را متزلزل کرد. پس از این سلطنت هیپیاس ماهیتی کاملا زورگویانه پیدا کرد. او استحکامات بلندیهای مونیخیا (پ 1)   را بنا نمود تا از آنجا بتواند به دریای آزاد راه داشته باشد و نیز اهالی آتن را خلع سلاح نمود.
-------------------------

دنباله پاورقی از صفحه پیش :

اما اینکه هیپیاس پسر ارشد بود و پس از پدر زمام قدرت را بدست گرفت مطلبی است که خبرش را از منابع شایان اعتماد دارم و خبر من یقینی تر از خبرهای دیگران است و دلیل درستی آن چنین است که شرح میدهم.
 از میان همه برادران، تنها هیپیاس دارای فرزند بوده است و این واقعیت هم از کتیبه قربانگاه پیداست و هم از نوشته روی ستونی که آتنیان به یاد جنایات فرمانروایان جبار در اکروپلیس نصب کرده اند.در این نوشته نام فرزندانی از تسالوس و هیپارک برده نشده است ولی اسامی پنج فرزندی را که هیپیاس از مورهینه، دختر کالیاس ( پسر هوپرخیدوس)، داشته است در آنجا میتوان خواند و احتمال قوی نیز بر این است که مسن ترین برادران  زودتر از دیگران ازدواج کرده باشد. علاوه براین  در آن ستون نام هیپیاس بی فاصله پس از نام پدرش آمده است و این خود امری طبیعی است زیرا پس از پدر او مسنترین فرد خانواده بوده و قدرت را هم بدست آورده است. ..
برگردیم به حدیث هارمودیوس. هیپارک چون از تصاحب آن پسر ناامید شد، نقشه خوار کردن او را کشید. او و برادرش از خواهر هارمودیوس دعوت کردند که در دسته ای که به مناسبت اجرای مراسم دینی براه می افتد سبد را حمل کند؛ ولی وقتی که آن دختر آمد به او گفتند بازگردد چون دعوت نشده است و اصلا به علت فساد اخلاق حق شرکت در مراسم را ندارد.
هارمودیوس سخت برآشفت و آریستوگیتون نیز که عاشق او بود بیش از پیش خشمگین گردید.......قرار بود آریستوگیتون و هارمودیوس حمله را آغاز کنند و دیگران در برابر محافظان هیپارخوس از آن دو دفاع کنند. آن دو تن برای اینکه توطئه فاش نشود همدستان زیادی نگرفته بودند و امید داشتند مردمان بی خبر از توطئه نیز همین که ببینند عده ای اندک دست بکار شده اند برای باز پس گرفتن آزادی شهروندان پای پیش خواهند نهاد.
چون روز جشن فرا رسید هیپیاس با محافظانش در بیرون شهر در بازار کوزه گران بود و در آنجا دسته ای را که قرار بود براه افتد مرتب میکرد.
هارمودیوس و آریستوگیتون خنجرهای خود را آماده کرده بودند و میخواستند حمله را آغاز کنند ولی ناگهان دیدند یکی از کسانی که در توطئه با ایشان همدست بود با هیپیاس مشغول صحبت دوستانه است. هیپیاس اصلا مرد خوش مشربی بود و نزدیک شدن به او برای هیچ کس دشوار نبود. آن دو به گمان اینکه توطئه فاش شده است و هم اکنون توقیف خواهند شد به وحشت افتادند ولی میخواستند اگر ممکن باشد زود انتقام خود را از مردی که ایشان را خوار کرده و مجبورشان ساخته است که خود را بخطر افکنند، بگیرند.
بدین منظور از دروازه به درون شهر دویدند و در جوار پرستشگاه لئوکوریون به هیپارخوس رسیدند و بدون اعتنا به سلامت خود، در حالیکه یکی به سبب حسودی و دیگری به سبب اهانتی که دیده بود سخت برافروخته بودند، او را  از پای در آوردند. آریستوگیتون در غوغایی که برخاست از دست محافظان گریخت ولی اندکی بعد دستگیر و کشته شد و هارمودیوس در همانجا به قتل رسید."

همانطور که پیشترگفته شد  دلایل این ترور کاملا شخصی بوده که  روی هدایت، کنترل و استفاده از احساسات همگانی نیز حساب بازکرده بود و اینرا تاریخ نگاری آتنی  گواهی میدهد که از همان دوران بوده است و درزمره بزرگترین تاریخ نویسان حهان باستان  قرار دارد.  
در طی سده های متوالی اقرار به این مطلب و یا درک ریشه های واقعی  آن برای تاریخنگاران و تاریخنویسان غرب ناممکن بنظر میرسید. امروزه اگر شما سفری به موزه  ایتالیا نمایید پیکره های ساخته شده توسط هنرمندان ایتالیایی هارمودیوس و آریستوگیتون را مشاهده میکنید که بعنوان مخالفان با خودکامگی و طرفدار دموکراسی به شما معرفی میشوند  که جان خود را برای براندازی خودکامگی و برقراری دموکراسی  بر سر آن نهادند.  قدر مسلم اینستکه ایندو بر ضد مستبدی برخاستند و کشته نیز شدند ولی نه از منظری که امروزه عنوان میگردد و نیز این امر حقیقت دارد که  دنیای  خودکامگان  پس از این سوء قصد  روی  به ویران شدن  و  فروریختن  گذاشت.

پ 1  -  مونیخیا  نام تپه ای است به بلندای 86 متر در کنار شهر پیرئوس که خود در 9 کیلومتری جنوب باختری آتن واقع شده و از مراکز صنعتی یونان به حساب میرود میباشد.  امروزه کلیسایی  ارتدوکس بر بالای مونیخیا  واقع است.


63

No comments: