پایان کار امپراتوری اینکاها به اینصورت بود.
در سال 1524 فرانسیسکو پیزاروی اسپانیایی به سفر در درون آمریکای جنوبی پرداخت تا سرزمینهای تازه ای را کشف و تسخیر نماید.
در سال 1527 هواینا کاپاک یازدهمین پادشاه بزرگ اینکاها، پس از سی و چهار سال پادشاهی، بهنگامیکه در شمال کشورش (کلمبیای امروزه) در جنگ با قبایل شمالی بود بهمراه شمار زیادی از سربازانش بر اثر بیماری آبله جان سپرد.
بیماریهای زیاد و جدیدی بهمراه اروپائیان به قاره جدید آورده شدند که بومیان آنجا پیشتر از آن نمیشناختند و راه مقابله و درمان آنرا نمیدانستند. پسر و جانشین هواینا کاپاک (هواینا کاپاک حدود پنجاه فرزند داشت که بیشتر آنها نیز مذکر بودند) بنام نینان کویوچی نیز اندکی پس از پدر بر اثر ابتلا به همین بیماری جانسپرد. از اینزمان بدبختی اینکاها آغاز گردید زیرا دو برادر نینان کویوچی بنامهای آتاهوالپا Atahualpa و هواسکار Huascar بنای ناسازگاری با یکدیگر را گذاشتند. آتاهوالپا و هواسکار از دو مادر مختلف بودند.
مادر هواسکار ازهمان خانواده سلطنتی میآمد که پدرش نیز عضوی از آن بود. بهمین خاطر نیز مورد توجه و پشتیبانی اشرافیت اینکا در کوسکو قرار گرفت.
مادر آتا هوالپا که پاکچا نام داشت نیز از یک خانواده سلطنتی میآمد اما این خانواده زمانی در کوئیتو (پایتخت امروزی کشور اکوادور) سلطنت میکرد و هنگامیکه هواینا کاپاک جوان بود به این ناحیه لشکر کشید و این منطقه را تسخیر نمود. او کاپچا شاهدخت پادشاه مغلوب را بهمسری گرفت و اختیار منطقه را که از آن پس جزئی از سرزمین او گشته بود به پادشاه مغلوب که اکنون پدرزنش بود، واگذاشت. در همین شهر بود که آتاهوالپا بدنیا آمد و دوران کودکی را بسر کرد.
اشراف کوسکو با وجودیکه به آتاهوالپا و مادرش احترام فراوان مینهادند اما فراموش نیز نکرده بودند که پاکچا به کشوری تعلق داشته که در برابر ایشان جنگیده بود . هواسکار با پشتیبانی مردم کوسکو آتاهوالپا را دستگیر و بندی کرد اما او موفق بفرار گردید و روی بسوی سرزمینها شمالی امپراتوری اینکا نهاد. در آنجا او متحدینی یافت که به او کمک میکردند.
با وجود این آتاهوالپا مایل به جنگ با برادر نبود. او یکی از سپهبدان خویش را با هدایای زرین و سیمین فراوان به سوی هواسکار فرستاد. هواسکار و مشاورینش نیز قول داده بودند که آتاهوالپا را به حال خود واگذارند و حتی سمت ولیعهدی و نایب السطنگی را برای او منظور نموده بودند. پس از ورود فرستادگان و هدایا به شهر کوسکو، هواسکار نخست هدایا را پذیرفت و سپس دستور داد تا تمامی فرستادگان بجز سپهبد را بکشند. سپس سپهبد را جامه زنان پوشانید و بازگرداند.
آتاهوالپا خشمگین از این ماجرا بسوی برادر لشکر کشید. او لشکریانش را بفرماندهی دو سپهبد از دو سو بسمت شهر تومی پامپا واقع در سرزمین کاناری فرستاد. در آنجا علیرغم مقاومت جانانه مردم کاناری و نبرد سهمگینی که در گرفت، آتاهوالپا پیروز گشت.
او احدی را در این سرزمین زنده نگذاشت و همه چیز را بسوخت. پس از سقوط کاناری راه برای پیشروی بیشتر آتاهوالپا باز شد. سرانجام در سال 1532 میلادی در بیرون دیوارهای کوسکو بزرگترین نبرد میان ایندو برادر انجام گرفت که در آن هواسکار شکست خورده، دستگیر و سپس به زندان افکنده شد.
در همان اوان یعنی در آوریل سال 1532 فرانسیسکو پیزارو بهمراه سه برادر ناتنی اش و دیگر ملازمان در کرانه های پرو از کشتی پیاده شدند و در حالیکه از سوی اینکاها تحت نظر گرفته شده بودند پا به داخل سرزمینهای اینکاها نهادند. اینکاها که شدیدا از دیدن اسب و آهن آتشزا (تفنگ) تحت تاثیر قرار گرفته بودند در ابتدا تنها نظاره گر باقی ماندند. آنها تعداد اسپانیائیها را نیز دستکم گرفتند. ضمن اینکه اینکاها از دیگر اقوام ساکن آمریکای جنوبی در مورد این تازه واردان سپید شنیده بودند که چون خشم گیرند بر بومیان بلا نازل شود.
پیشتر هم اشاره شد که با ورود تازه واردان به قاره جدید آبله و سرخک نیز از اروپا به آمریکا برده شد و بر اثر آن بسیاری از بومیان تلف گشته بودند. آوازه این بلای نو در سرتاسر آمریکای جنوبی پیچیده شده بود. بومیان آمریکای جنوبی که پیش از آن اینگونه بیماریها را نمیشناختند و برایشان ناشناخته بود، شیوع این بیماریها را نشانه خشم تازه واردان میپنداشتند.
سرانجام نیز در پانزدهم نوامبر سال 1532 در کاخامارکا نبردی میان همراهان پیزارو که عبارت میشدند از 106 نفر پیاده، 62 نفر سوارکار و سه دهانه توپ ( منابع گوناگون جمع سربازان پیزارو را میان 150 تا 280 گزارش داده اند) و لشکر چهل هزار تا هشتاد هزار نفری اینکاها درگرفت که تنها یکساعت دوام آورد. در پایان جنگ بیش از چهار هزار نفر اینکا کشته شده بودند، پادشاهشان آتاهوالپا دستگیر شد و بقیه یا فرار کردند و یا تسلیم گشتند.
آتاهوالپا میپنداشت که پیزارو با هواسکار کنار میآید و هر دو او را از میان بر خواهند داشت پس توسط پیامی که از زندان پیزارو برای عوامل خود ارسال نمود ترتیب کشتن برادرش را که هنوز اسیر طرفداران او بود، داد. پس از آنکه این عمل فاش گردید، پیزارو خود را انتقام گیرنده هواسکار نامید تا کارش میان بومیان آسانتر گردد. او نخست به آتاهوالپا قول داد که در ازای دریافت مقادیر بسیار زیاد طلا و نقره آزادش کند، اما پس از دریافت غنیمت او را کشت.
این پایان کار اینکاها بود. از آن پس اینکاها فرمانبرداران اسپانیائیها گشتند و چنان فشار اجتماعی و روانی را از سوی ایشان متحمل گشتند که اثرات روانی آن پس از گذشت چندین سده ه تا به امروز هنوز به گونه های مختلف مشاهده میشوند. هنوز برخی از آنها با وجود داشتن چهره و شمایل کاملا بومی آمریکائی، ماهیت اصلی خود را قویا تکذیب کرده و خود را اسپانیایی یا از اعقاب ایشان مینامند.
فرزانگان این قوم بتازگی برآن شده اند تا با گسترش زبان بومی خود، شخصیت اجتماعی خرد گشته خود را دوباره بازیافته و استوارش نمایند. آنها فرهنگ جدید را هم که بیشک موارد مثبت زیادی نیز دارد، نفی نمیکنند و کوشش مینمایند تا ایندو را با یکدیگر آشتی داده و در هم ادغام کنند.
No comments:
Post a Comment