جستجوگر در این تارنما

Monday, 27 June 2011

ماکس فون اوپنهایم – بخش نخست


در اکتبر سال 2001  یک گروه چهار نفره از باستان شناسان آلمانی  به سرپرستی لوتز مارتین  موظف گردیدند  که در یک تالار به بزرگی 600 متر مربع،  بیست و هفت هزار قطعه شکسته شده  مجسمه های باستانی مربوط به تل حلف  را که اندازه برخی از آنها بزرگتر از انگشت شصت  دست نبودند، دوباره بهم چسبانده و بازسازیشان کنند (ن. ک. به بازسازی یک گنجینه باستانی ). 

این قطعات متعلق به سی مجسمه ساخته شده از سنگ بازالت  بودند که در جریان جنگ جهانی دوم بر اثر بمباران فسفری و تحت حرارت 900 درجه سانتیگراد  متلاشی  و اجزایشان از هم جدا گشتند. مجسمه ها را فردی بنام  ماکس فون اوپنهایم از سوریه به آلمان آورده بود.

                                               آلبرت فون اوپنهایم پدر ماکس در دفتر کار خویش

آلبرت فون اوپنهایم بسیار مایل بود که ماکس به آموختن درسهایی بپردازد که به سبب آنها بتواند بعدها به راحتی جانشین پدر در بانک گردد و امورات مربوط به حفظ و اداره بانک را بعهده بگیرد اما اندیشه های جهان وطنی و عشق به هنر و فرهنگ نقش تعیین کننده ای در رشد شخصیت و جهان بینی ماکس داشتند. از اینرو ماکس یک سال تمام با والدینش در گفتگو و کشمکش بود. سرانجام ماکس و والدینش به توافق رسیدند که او پس از اتمام تحصیلات ابتدائی و دبیرستانی در دانشگاههای استراسبورگ و هایدلبرگ به تحصیل در رشته حقوق بپردازد که آنرا در سال 1883 با درجه دکترا در فقه به پایان رسانید. او سپس بمدت یکسال بعنوان منشی قضایی در دادگاه آلمان (دقیق تر بگوئیم پروس) به خدمت درآمد و آنرا جالب نیافت و به خدمت دستگاه اداری شهرداری رفت. پدرش آلبرت که از تمایلات و علایق شغلی ماکس اطمینان خاطر بعمل آورد نه تنها از تحمیل اراده خود به ماکس خودداری ورزید بلکه به او قول حمایت های بی قید و شرط خویش را نیز داد.  

از زمان صدراعظمی  اتو فون بیسمارک  پرداختن به مسائل خاور میانه و خاورزمین بمثابه بکار بردن اهرم فشاری بر سیاست کشورهای اروپایی و بیش از همه انگلیس، در سیاست خارجه آلمان مطرح و عنوان شده بود. برای همین منظور نیز فراگیری و آموزش زبانهای خاورزمین از سوی دولت آلمان تشویق و تا حدی نیز پشتیبانی می گردید. 

پس از پایان تحصیلاتش ماکس بهمراه چند نفر دیگر منجمله  کارل امیل شابینگر  که پسان کتاب  سیاستنامه  خواجه نظام الملک توسی را از فارسی به آلمانی برگرداند، به برلین رفت.

آنها در آنجا به فراگیری زبانهای شرقی پرداختند. در آنزمان در برلین سمینارهایی به منظور فراگیری زبانهای  فارسی، کردی، اردو، پشتو، عربی و ترکی عرضه می شدند که علاقه مندان می توانستند در آنها شرکت نمایند و به یادگیری آنها بپردازند. ماکس در اینجا به آموختن زبان عربی روی آورد. 

پس از آن ماکس فون اوپنهایم به انجام سفرهایی در آفریقا پرداخت. او نخست به چاد در مرکز آفریقا سفری کوتاه داشت و در تانزانیا  مزرعه ای خرید که در آن قهوه بعمل می آمد.

در سال 1886 ماکس فون اوپنهایم  به مراکش رفت.  کشوری که در آنزمان هنوز در شرایط قرون وسطی بسر میبرد. اوپنهایم در آنجا با وجود خطرهایی که بخاطر خارجی و غیربومی بودن جان او را تهدید می کردند، با پوشیدن لباس محلی با مردم بومی مراوده  برقرار کرد و با ایشان بسیار نزدیک گردید بطوریکه حتی همراه ایشان به مساجد وارد میشد. 

یا اینکه یکبار همانند فردی مراکشی در بازار برده فروشان دختر جوانی را خرید و به عقد صیغه خود درآورد.

او با چنان مهارتی اعتماد افراد بومی را جلب نموده بود که در یکی از جشنهای محلی یک قبیله، سر بریده دشمنان قبیله را که پر از کاه کرده بودند در برابرش بنمایش گذاشتند. 

با سفر به کشورهای شمال آفریقا که از نقطه نظر استراتژیکی برای غرب بسیار پراهمیت بودند و با مطالعه بر روی موقعیت و وضعیت اجتماعی / تاریخی / سیاسی این کشورها، ماکس فون اوپنهایم با آثار باستانی زیادی  مواجه گشت که با مشاهده آنها به کاوشهای باستانی علاقه مند گردید. 

او همچنین با ایجاد رابطه با وزارت امور خارجه وقت آلمان و داشتن تماس مستقیم با صدراعظم وقت آلمان هوهن لو Hohenlohe  در سال  1898 گزارشی کوتاه اما مفید برای پیشبرد اهداف سیاسی کشورش  در مورد کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا به آلمان فرستاد که در آن وضعیت مسلمانان توصیف گشته بود. 

در اینزمان  اوپنهایم  ساکن قاهره  بود و  خانه ای داشت که در آن  شش خدمتکار، یک  باغبان بنام سلیمان و یک آشپز فرانسوی برایش کار میکردند. روزگار بر او سخت نمی گذشت و صیغه گرفتن را بخوبی فرا گرفته بود و بکار می بست.

                                            نمایی از خانه استیجاری ماکس فون اوپنهایم در قاهره

در تابستان 1893 او به این نتیجه رسید که یک سفر اکتشافی موثر و واقعی می تواند از دمشق آغاز گشته و بیش از 1200 کیلومتر به سمت جنوب تا بصره و خلیج فارس ادامه یابد. بدین منظور او بخش‌هایی از زمین را طی کرد که قبلاً هیچ اروپایی آن را زیر پا نگذاشته بود، و برای اولین بار در زندگی‌اش با بادیه‌ نشینانی روبرو شد که احساس می‌کرد یکباره به سوی آنها کشیده شده  و بیش از هر چیز از غرور و احساس آزادی آنها شگفت زده شد. او شروع به ثبت شجره نامه هایی کرد که هسته اصلی هویت یک بادیه نشین بود. پیش از او چنین اطلاعاتی تنها به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل می شد. مطالعات قوم‌شناختی عشایر بیابانی از این لحظه به بعد بخشی از زندگی اوپنهایم بود که در چهار جلد به اوج خود رسید که شامل یک اثر مرجع استاندارد برای تحقیق در مورد بادیه ‌نشینان است.

در اواسط دهه 1890 ماکس فون اوپنهایم  دوباره در آلمان خود را در حال ارزیابی آینده حرفه ای خود دید. رویای او خدمت به امپراتوری آلمان در شرق به عنوان یک دیپلمات بود. مطمئناً او دارای توانایی ها و دانش بسیار عالی برای یک پست دیپلماتیک بود. با این حال، از دیدگاه وزارت خارجه، میراث یهودی و ثروت خانواده‌اش تعهداتی را نشان می‌داد. به خصوص پسران خانواده های بانکی به دلیل استقلال مالی آنها از سوی وزارت خارجه افرادی نامناسب و ناخواسته بودند.

با این حال، ماکس تسلیم نشد. او به لطف دوستان بانفوذش به عنوان وابسته در کنسولگری عمومی آلمان در قاهره، جایی که قصد داشت خود را ضروری نشان دهد، در رتبه پائین استخدام شد و امیدوار بود که این منجر به ارتقاء به سمتی در دستگاه دیپلماتیک شود. اوپنهایم در مجموع سیزده سال از 1896 تا 1909 را در پایتخت مصر گذراند. رسیدن به هدف او دشوارتر از آن چیزی بود که او تصور می کرد. مأموریت رسمی او «نظارت بر حرکت‌ها در اسلام در همه ابعاد آن» بود. علاوه بر این، ماموریت او در کنسولگری تنها برای یک سال در یک زمان بود و نیاز به تمدید سالانه داشت. حتی اگر این تمدیدها به طور فزاینده‌ای به یک امر رسمی تبدیل شدند اما وضعیت نامشخص او را هم برچسب می زدند.

با این وجود، اوپنهایم با اعتماد به نفس، پیامدهای تحقیرآمیز انتصاب خود را نادیده گرفت تا به جای آن بر مزایای مأموریت خود تمرکز کند که شامل امتیاز گزارش مستقیم به صدراعظم امپراتوری بود.

در طول سال‌هایی که اوپنهایم در قاهره گذراند، 467 گزارش سیاسی را به برلین ارسال کرد. اینها شامل ارزیابی دقیق از وضعیت پیچیده سیاسی در امپراتوری عثمانی و همچنین اطلاعاتی در مورد جنبش پان اسلامیک، بادیه نشینان و پاسخ به پرسشهای گوناگون در مورد مذهب و فرهنگ آنها بود. اما مشاهدات او عمدتاً به سادگی بایگانی شدند. تنها گاهی رونوشت‌هایی به پست‌های وزارت خارجه ارسال می‌شدند.

اوپنهایم برای انجام سفرهایی برای جمع‌آوری اطلاعات، مجوز احتیاطی دریافت کرد و تشویق شد تا با ساکنان مناطقی که بازدید می‌کرد، تماس برقرار کند. مهارت‌های زبان‌شناختی او، به کمک شبکه‌های هوشمندانه ای که ایجاد کرده بود برای او درها  را باز کرد و دیدگاه او را نسبت به مشرق زمین گسترش داد. اوپنهایم بر خلاف بسیاری از معاصران اروپایی خود، میهن پرستی  خود را با مدارا و احترام به فرهنگ های طرفهای مقابل خود ترکیب کرد. روابط عالی که او با ساکنین کشورهای شرقی توانست برای او نزد دیگر اروپائی ها بی‌اعتمادی ایجاد کند. اوپنهایم در میان بریتانیایی‌هایی که دائماً نگران امنیت امپراتوری خود و آنچه به ‌عنوان تهدید برای آن می‌دانستند، محبوبیت خاصی نداشت. در نتیجه، یک کمپین مطبوعاتی با هدف قرار دادن اوپنهایم از سوی ایشان آغاز شد.

3 comments:

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی said...

در اینجا میخواهم از علی که در ویرایش این نوشتار به من یاری کرد، یادی کرده و سپاس گویم.

Anonymous said...

فرهاد گرامی، سپاسگذارم از بابت ایدهٔ این نوشتار به فارسی در باب ماکس فون اوپنهایم . البته من خواندم و کمی درباره او یاد گرفتم. علی

Anonymous said...

ماکس فون اوپنهایم را با محمد مصدق که در همین زمان ۱۹۰۹ (بعد از تجدد خواهی انقلاب مشروطهٔ ایران)، در دانشگاه نوشاتل سوئیس با موضوع "میراث مسلمان ـ در فرقهٔ شیعه"، با ترجمهٔ از فارسی و عربی به زبان فرانسه قوانین شریعت اسلام در شیعه گری "دکترای حقوق" دریافت کرد و به ایران بازگشت مقایسه کنید.